بهترین سریالهای جهان از نظر منتقدان: سفری به قلههای هنر هفتم

در عصر طلایی تلویزیون، جایی که مرز میان سینما و قاب کوچک بیش از هر زمان دیگری کمرنگ شده است، انتخاب «بهترینها» کاری بس دشوار و جسورانه است. با این حال، برخی آثار چنان تأثیر عمیق و ماندگاری بر فرهنگ عامه و هنر داستانگویی گذاشتهاند که تحسین جهانی منتقدان را برانگیخته و نام خود را در تاریخ جاودانه کردهاند. این سریالها نه تنها سرگرمکننده، بلکه آثاری پیچیده، چندلایه و تأملبرانگیز هستند که تعریف ما از تلویزیون را برای همیشه تغییر دادهاند.
مقاله پیش رو، فهرستی از برترین سریالهای تاریخ نیست، بلکه کاوشی است در دنیای آثاری که از نگاه تیزبین منتقدان، به دلیل نوآوری در فیلمنامه، کارگردانی بینظیر، شخصیتپردازیهای عمیق و تأثیرگذاری فرهنگی، در جایگاهی دستنیافتنی قرار گرفتهاند. اینها سریالهایی هستند که تماشای آنها بیش از یک تفریح، یک ضرورت فرهنگی محسوب میشود.
بریکینگ بد (Breaking Bad): سقوط اخلاقی در قاب کیمیاگری
کمتر سریالی در تاریخ تلویزیون توانسته است مانند «بریکینگ بد» سفری چنین دقیق و نفسگیر از تحول یک شخصیت را به تصویر بکشد. داستان والتر وایت، معلم شیمی فروتن و بیماری که برای تأمین آینده خانوادهاش به امپراتور دنیای مواد مخدر تبدیل میشود، یک تراژدی شکسپیری در دنیای مدرن است.
منتقدان «بریکینگ بد» را نه فقط برای داستان پرکشش و هیجانانگیزش، بلکه برای فیلمنامه بینقص و کارگردانی هنرمندانهاش ستایش میکنند. وینس گیلیگان، خالق سریال، با استفاده هوشمندانه از نمادگرایی (رنگها، اشیاء و حتی اسامی) و فیلمبرداری سینمایی، هر قاب از این سریال را به یک اثر هنری تبدیل کرده است. منتقدان معتقدند این سریال یک کلاس درس کامل در زمینه «شخصیتپردازی پویا» است؛ جایی که قهرمان داستان به تدریج به ضدقهرمانی تبدیل میشود که درک و قضاوت او برای مخاطب غیرممکن میگردد. این سریال به دلیل نمایش بیپرده و واقعگرایانه از پیچیدگیهای اخلاقی و این ایده که «هدف وسیله را توجیه میکند»، همچنان در صدر فهرست بهترینهای منتقدان قرار دارد.
سوپرانوها (The Sopranos): روانکاوی یک رئیس مافیا
پیش از «سوپرانوها»، هیچکس تصور نمیکرد که زندگی روزمره و بحرانهای اگزیستانسیال یک رئیس مافیای اهل نیوجرسی بتواند به عمیقترین و تأثیرگذارترین درام تلویزیونی تاریخ تبدیل شود. دیوید چیس با خلق تونی سوپرانو، شخصیتی را به جهان معرفی کرد که هم یک گنگستر بیرحم بود و هم پدری نگران و مردی درگیر با حملات پنیک و اضطرابهای دنیای مدرن.
برای علاقمندان به فیلم های سینمایی مقاله ای با عنوان 10 فیلم برتر نتفلیکس در سال 2024 نیزآماده کرده ایم.
دلیل اصلی تحسین منتقدان، شکستن کلیشههای ژانر مافیایی و تمرکز بر روانشناسی پیچیده شخصیتها بود. جلسات رواندرمانی تونی با دکتر ملفی، ستون فقرات سریال را تشکیل میدهد و به مخاطب اجازه میدهد تا به تاریکترین زوایای ذهن شخصیتی دست یابد که در ظاهر قدرتمند اما در باطن شکننده است. «سوپرانوها» با فیلمنامهای که بیشتر شبیه به یک رمان بزرگ آمریکایی بود و پایانی جسورانه و بحثبرانگیز، قواعد بازی را در تلویزیون تغییر داد و راه را برای ساخت سریالهای شخصیتمحور و پیچیده پس از خود هموار کرد.
شنود (The Wire): کالبدشکافی یک شهر آمریکایی
«شنود» فراتر از یک سریال پلیسی است؛ این اثر یک تحلیل جامعهشناختی عمیق و بیرحمانه از شهر بالتیمور است که در هر فصل، یکی از نهادهای شهری (پلیس، سیستم قضایی، آموزش و پرورش، رسانه و سیاست) را زیر ذرهبین قرار میدهد. دیوید سایمون، خالق سریال که خود خبرنگار جنایی بوده، با رویکردی مستندگونه و واقعگرایانه، تصویری چندوجهی از چرخه معیوب فقر، جرم و فساد سیستماتیک ارائه میدهد.
منتقدان «شنود» را به خاطر رئالیسم تزلزلناپذیر، دیالوگهای باورپذیر و پرهیز از قهرمانپروریهای رایج ستایش میکنند. در این سریال، مرز مشخصی بین «خوب» و «بد» وجود ندارد؛ همه شخصیتها، از پلیس گرفته تا فروشندگان مواد مخدر، محصول سیستمی بزرگتر و ناکارآمد هستند. «شنود» سریالی نیست که به دنبال سرگرم کردن لحظهای باشد؛ بلکه اثری است که مخاطب را به تفکر وامیدارد و تصویری جامع از معضلات شهری مدرن ارائه میکند که تا مدتها در ذهن باقی میماند. بسیاری از منتقدان آن را نه یک سریال، بلکه یک «رمان بزرگ بصری» مینامند.
چرنوبیل (Chernobyl): وحشت حقیقت
این مینیسریال پنج قسمتی، روایتی هولناک و دقیق از فاجعه هستهای چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ و تلاشهای قهرمانانه اما دردناک برای مهار آن است. «چرنوبیل» به دلیل وفاداری به وقایع تاریخی، فضاسازی بینهایت تأثیرگذار و اتمسفر سنگین و اضطرابآورش، تحسین جهانی را به همراه داشت.
آنچه «چرنوبیل» را در نگاه منتقدان به یک شاهکار تبدیل کرد، تمرکز آن بر هزینه انسانی دروغ و قدرت مخرب اطلاعات نادرست بود. سریال با مهارتی مثالزدنی، داستان دانشمندانی که به دنبال حقیقت هستند را در برابر بوروکراسی فاسد و پنهانکار شوروی قرار میدهد. کارگردانی دقیق، موسیقی متن وهمآور و بازیهای درخشان بازیگران، تجربهای نفسگیر و فراموشنشدنی را رقم میزند که هم یک تریلر سیاسی است، هم یک درام انسانی تکاندهنده و هم هشداری تاریخی درباره نادیده گرفتن علم.
فلیبگ (Fleabag): شکستن دیوار چهارم با بغض و لبخند
در نگاه اول، «فلیبگ» یک کمدی تلخ درباره زنی جوان و سرگشته در لندن است، اما در عمق، یکی از خلاقانهترین و احساسیترین آثار تلویزیونی سالهای اخیر به شمار میرود. فیبی والر-بریج، نویسنده و بازیگر نقش اصلی، با شکستن مداوم دیوار چهارم (نگاه مستقیم به دوربین و صحبت با مخاطب) یک رابطه صمیمی و بیواسطه با تماشاگر برقرار میکند.
منتقدان نوآوری این سریال در استفاده از این تکنیک را ستایش کردهاند. این نگاههای مستقیم به دوربین صرفاً یک ابزار کمدی نیست، بلکه مکانیزم دفاعی یک شخصیت آسیبدیده برای پنهان کردن درد و اندوه عمیق خود است. «فلیبگ» با دیالوگهای برنده، هوشمندی بینظیر در ترکیب کمدی و تراژدی و ارائه تصویری صادقانه و بیپرده از روابط انسانی، تنهایی و عشق، نشان داد که چگونه میتوان در قالب یک مینیسریال کوتاه، داستانی گفت که تا مغز استخوان نفوذ کند.
سخن پایانی
سریالهایی که در این فهرست جای گرفتند، تنها مشتی نمونه از خروار آثار درخشانی هستند که هنر تلویزیون را به جایگاه امروزیاش رساندهاند. وجه مشترک تمامی این شاهکارها، جسارت در شکستن قواعد، تمرکز بر پیچیدگیهای روح انسان و تعهد به داستانگویی در بالاترین سطح کیفی است. این سریالها به ما یادآوری میکنند که یک داستان خوب، اگر به درستی روایت شود، میتواند جهانبینی ما را دگرگون کرده و تا ابد در خاطرمان بماند.
ارسال کامنت